بسیاری از افراد متخصص و روانشناس فردی بر این باور هستند که موفقیت در مراحل مختلف زندگی ملزوم به داشتن هوش شناختی (cognitive intelligence) و هوش هیجانی (emotional intelligence) است و هر دوی آنها برای ترقی لازم هستند. هوش هیجانی که هوش احساسی نیز نامیده میشود به معنای توانایی برقراری ارتباط با دیگران و نوع رفتار و گفتاری است که دیگران را به شما جذب و علاقهمند کند.
فردی را تصور کنید که تجربه کاری زیادی دارد اما نمیتواند با کارفرما ارتباط خوبی برقرار کرده و کارش را به خوبی ارائه دهد.
در این مثال اگرچه فرد توانایی کاری بالایی دارد اما شاید نتواند به اندازهی لازم در کارش ارتقا پیدا کرده و موفق شود. خبر خوب این که هوش هیجانی میتواند به صورت اکتسابی نیز کسب شود.
هوش هیجانی بالا به این معنی نیست که فرد همیشه نقابی از خوشحالی بر چهره داشته باشد، بلکه به این معنی است که بتواند احساسات مختلف را در خود شناسایی کرده و با مدیریت صحیح به شیوهی درستی آنها را ابراز کند. فرد دارای هوش هیجانی پایین به این دلیل که نمیتواند احساسات خود را به خوبی مدیریت کند، معمولا به دلیل سرکوب احساسات به راحتی دچار اضطراب میشود. این افراد غالبا به کرات دچار تنش با دیگران میشوند و علاوه بر قضاوت و واکنش سریع نمیتوانند به خوبی از خودشان دفاع کنند. زودرنجی، نگرانی و خود سرزنشی در این افراد به میزان بالایی دیده میشود.
اگر میخواهید بدانید سبک دلبستگی شما چه نوعی است میتوانید به سوالهای زیر پاسخ دهید:
مثبت اندیشی سمی و مخرب اعتقادی است که باعث میشود شرایط هرچقدر هم سخت و دشوار باشد فرد مثبت اندیشی خود را حفظ کند و احساسات واقعی خود را نادیده بگیرد.
همه ی ما میدانیم داشتن نگاه مثبت به مسائل و مثبت اندیشی برای داشتن یک زندگی سالم و سلامت روانی بسیار سودمند است؛ اما مسئله این است که زندگی همیشه مثبت نیست و همهی ما احساسات دردناک و ناخوشایند را نیز تجربه میکنیم. اگرچه کنار آمدن با مسائل منفی و احساسات ناخوشایند دشوار است؛ اما بسیار مهم است که ما نسبت به احساسات خود آگاه باشیم و صادقانه آنها را بپذیریم.
مثبت اندیشی مخرب نهتنها باعث افراط بیشازحد در تفکر مثبت میشود بلکه باعث میشود فرد هر احساس طبیعی و انسانی را که مثبت و شاد نیست، انکار کرده و با آن مقابله کند.
مثبت اندیشی سمی میتواند انواع متفاوتی داشته باشد. در ادامه بر خی از نمونههایی که ممکن است در زندگی خود تجربه کرده باشید را بیان میکنیم:
معمولاً دیگران از گفتن چنین جملاتی نیت بدی ندارند. آنها نمیدانند چه چیز دیگری بگویند و چگونه با شما همدلی کنند. در بهترین حالت با گفتن این جملات بار مسئولیت را از دوش خود برمیدارید و مجبور نمیشوید با احساسات دیگران کنار بیایید؛ اما معمولاً چنین حرفهایی باعث میشود احساس خجالت و سرزنش برای فردی که در شرایط بدی است پیش بیاید. مثبت اندیشی مخرب باعث میشود افراد حمایت صادقانهای را که هنگام مواجهه با مشکلات نیاز دارند، انکار کنند و احساسات و نیازهای خود را نادیده بگیرند.
مثبت اندیشی سمی میتواند به افرادی که دوران سختی را میگذرانند بهشدت آسیب برساند. افراد بهجای اینکه بتوانند احساسات واقعی و انسانی خود را با دیگران به اشتراک بگذارند و از حمایت بیقیدوشرط برخوردار شوند، احساسات خود را کنار گذاشته و آنها را نادیده میگیرند. معایب مثبت اندیشی مخرب شامل موارد زیر است:
مثبت اندیشی مخرب اغلب میتواند آنقدر ظریف اتفاق بیفتد که تشخیص آن مشکل باشد؛ اما شناخت نشانههای آن در تشخیص وجود افکار مثبت سمی کمککننده است. برخی از نشانهها عبارتاند از:
اختلالی است که توسط یک الگوی طولانی مدت بزرگنمایی (به صورت خیالی یا رفتار واقعی)، نیاز شدید برای تحسین شدن از سوی دیگران، و معمولا فقدان کامل احساس همدلی نسبت به دیگران شرح داده میشود.
افراد مبتلا به این اختلال اغلب بر این باورند که مهمترین فرد هستند در زندگی دیگران یا در زندگی کسانی که با آنها ملاقات میکنند.
شاید این الگوی رفتاری برای یک پادشاه در قرن شانزدهم در کشور انگلستان مناسب به نظر برسد، اما امروزه برای بیشتر مردم عادی به طور کلی نامناسب در نظر گرفته میشود.
افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته اغلب حالات و برخوردهای مغرورانه، پرنخوت و ریاست مآبانه با دیگران دارند. به عنوان مثال، یک فرد مبتلا به این اختلال ممکن است در مورد بیادبی یا حماقت یک پیشخدمت سر به هوا شکایت کند یا ارزیابی درست یک پزشک را با حماقت تمام نادرست نشان دهد.
کسی که مبتلا به این اختلال است ممکن است به سادگی به عنوان یک “خوشیفته” یا به عنوان کسی که “خودشیفتگی” دارد، توصیف میشود.
هر دوی این واژهها به طور کلی به کسی اشاره میکنند که به اختلال شخصیت خودشیفتگی(NPD) مبتلا است. اختلال شخصیتی، یک الگوی پایدار از تجربیات درونی و رفتاری است که از فرهنگ هنجار فرد، منحرف شده است.
این الگو در دو یا چند مورد از حوزههای زیر دیده میشود: شناخت؛ تاثیر؛ عملکرد بین فردی یا کنترل انگیزه. الگوی پایدار در سراسر طیف گستردهای از موقعیتهای شخصی و اجتماعی، انعطافناپذیر و فراگیر است، و به طور معمول به پریشانی قابلتوجه یا اختلال در حوزههای اجتماعی و کار یا دیگر حوزههای عملکرد منجر میشود. این الگو پایدار و طولانی مدت است، و شروع آن را میتوان در اوایل بزرگسالی و نوجوانی پیدا کرد.
امروزه محققان نمیدانند چه چیزی باعث بروز اختلال شخصیت خودشیفته میشود.
با این حال نظریههای زیادی در مورد علل احتمالی بروز اختلال شخصیت خودشیفته وجود دارند.
بیشتر متخصصین روی یک مدل علت و معلولی بیوسایکوسوشال اتفاق نظر دارند. بر اساس این مدل علل بروز این اختلال به احتمال زیاد با توجه به عوامل بیولوژیکی و ژنتیکی، عوامل اجتماعی (مثلا این که چگونه یک فرد در مراحل اولیهی رشد خود با خانواده و دوستاناش و بچههای دیگر تعامل دارد)، و عوامل روانی هستند (شخصیت و خلق و خوی فرد، که توسط محیط زندگی او شکل گرفته و مهارتهایی که برای مقابله با استرس آموختهاست).
این امر نشان میدهد که جهت بروز این اختلال یک عامل واحد مسئول نیست, بلکه ماهیت پیچیده و احتمالا در هم تنیدهی این سه عامل است که اهمیت دارد. مطابق با تحقیقات اگر یک فرد مبتلا به این اختلال شخصیت باشد، ریسک افزایش یافتهی کمی وجود دارد که آن را به فرزندان خود انتقال بدهد.
برای این که یک فرد، مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفتگی (NPD) باشد، باید پنج مورد (یا بیشتر) از علائم زیر در او تشخیص داده شود:
۱. فرد دارای یک احساس واهی مهم, نسبت به خود است (به عنوان مثال، در زمینهی دستاوردها و استعدادهای خود اغراق میکند، انتظار دارد که بدون داشتن دستاوردهای مناسب به عنوان فرد برتر به رسمیت شناخته شود).
۲. فکر میکند که موفقیت، قدرت، استعداد و زیبایی نامحدود یا عشقی ایدهآل دارد.
۳. معتقد است که خاص و منحصر به فرد است و تنها آدمهای خاص و سطح بالا میتوانند او را درک کنند و باید تنها با آدمها خاص و سطح بالا رابطه داشته باشد.
۴. به شدت نیازمند این است که از سوی دیگران مورد تحسین و تقدیر قرار بگیرد.
۵. به شدت احساس میکند که مستحق امتیازات خاصی است، به عنوان مثال، به طور غیر منطقی انتظار دارد دیگران با او رفتار خاصی داشته باشند و خودشان را به طور اتوماتیک با انتظارت او تطبیق بدهند.
۶. دیگران را استثمار میکند، به عنوان مثال، از دیگران برای رسیدن به اهداف و برنامههای خود استفاده میکند.
۷. فاقد احساس همدلی نسبت به دیگران است، به عنوان مثال، تمایلی به شناختن یا درک احساسات و نیازهای دیگران ندارد.
۸. اغلب به دیگران حسادت میکند یا معتقد است که دیگران به او حسادت میکنند.
۹. مرتبا نگرش یا رفتارهای حاکی از غرور و نخوت از خود نشان میدهد.